درباره سیدنی پولاک

سیدنی پولاک کارگردان و بازیگر آمریکایی، در سال 1934 در لافایت ایندیانا به دنیا آمد او زمانی که 17 سال بیشتر نداشت، به دلیل آن‌که بیشترین علاقه‌اش به هنرهای نمایشی بود منزل پدری را ترک کرد و به قصد نیویورک به راه افتاد تا در تئاتر نیبرهود آن‌جا به فراگیری اصول این هنر مشغول گردد. او در این راستا در جلسات آموزش بازیگری سنفورد ماینر شرکت کرد و همین امر خاستگاهی بود تا به سمت دستیاری او در امور صحنه‌ای نمایش‌ها برسد.

 

او در این جایگاه به پیشرفت رسید و بعدها به عنوان مربی و بازیگر هم به انجام فعالیت پرداخت. زمانی که پولاک 25 سال داشت، جان فرانکن هایمر او را به عنوان بازیگردان به کار گرفت و همین امر باعث شد که پولاک وارد عرصه تلویزیون شود (جان فرانکن‌ هایمر در آن‌زمان کارگردان تلویزیون بود)‌. چندی بعد، برت لنکستر، ستاره مشهور آن زمان، پولاک را به استودیوی یونیور سال پیکچرز معرفی کرد و پولاک تا قبل از این‌که اولین فیلمش، رابطه سست را (با شرکت آن بنکراخت و سیدنی پواتیه)‌ در سال 1965 کارگردانی کند، بیش از 80 برنامه تلویزیونی را در این استودیو ساخت. از آن زمان پولاک آثار متنوع و خوش‌ساختی را به دنیای سینما عرضه کرد که از مشهورترین‌شان می‌توان به این ملک متروک است، شکارچیان پوست سر، آنها به اسب‌ها شلیک می‌کنند مگر نه، جرمیا جانسن، آن‌طور که ما بودیم، یاکوزا، سه روز کندور، بابی دیرفیلد، سوار کار الکتریکی، توتسی، خارج از آفریقا اشاره کرد و در قبال ساخت این آثار نیز جوایز متعددی را دریافت کرد. در عین حال او از تهیه‌کنندگی نیز رویگردان نبود و آثاری از قبیل آقای ریپلی با استعداد، آمریکایی آرام و کوهستان سرد را تهیه کرد. اما در کنار این‌ها، یکی از شاخص‌ترین فعالیت‌های سینمایی پولاک بازیگری بود. او در آثاری معروف از قبیل شوهران و زنان (وودی‌آلن)‌، بازیگر (رابرت آلتمن)‌، چشمان بازبسته (استنلی کوبریک)‌، مرگ به او می‌آید (رابرت زمه کیس) و مایکل کلایتون (تونی گیلروی)‌ نقش ایفا کرد. پولاک در جایی در این‌باره گفته است: « هراز گاهی یک مرتبه نوعی خوش‌شانسی به من رو کرده است که شک دارم بتوانم با آن امرار معاش کنم. من سالی یک‌ یا دو فیلم کار می‌کنم. به عنوان کارگردان هیچ وقت موفق نمی‌شوید که کار کارگردانی دیگر را ملاحظه کنید. به همین دلیل است که من بازیگری را دوست دارم تماشای وودی آلن یا استنلی کوبریک یا باب آلتمن.»

مشغولیت پولاک در هر دو حرفه کارگردانی و بازیگری، البته باعث نمی‌شد تا او در حین فیلمسازی برای بازیگرانش تعیین تکلیف کند و خودش با نقش بازی کردن، رهیافت خاصی را برای بازیگران فیلمش به انحصار بگذارد و این در حالی است که بازیگران در آثار او بهترین کارهای خویش را ارائه داده‌اند و حتی افرادی مانند رابرت ردفود و جین فاندا از بطن آثار او به شهرت رسیدند. پولاک درباره بحث بازیگری گفته است: «براساس تجاربی که داشته‌ام و این که کارم را از تئاتر شروع کرده‌ام به نظرم می‌رسد آن‌چه در کارگردانی تئاتر مدنظر است با کارگردانی سینما کاملا متفاوت است. در کارگردانی تئاتر هدف قطع وابستگی بازیگر به کارگردان است چون در هنگام نمایش کارگردان موجودی مطلقا بی‌مصرف است. تماما و کاملا بی‌مصرف. پرده بالا می‌رود و بازیگر یکه و تنها است. همه چیز به این سمت هدایت می‌شود. در حالی که در سینما کاملا برعکس است. لحظه‌ای که به حساب می‌آید لحظه‌ای است که دیگر نه بازیگر در کار است نه فیلمبرداری و نه هیچ‌کس دیگر. فقط شمایید و تدوینگرتان. هر کاری بکنید آب به جوی بر نمی‌گردد و باید بتوانید بازی‌ها را با کنار هم گذاشتن تک‌نماها و لحظه‌های جداگانه‌ای که گرفته‌اید از کار در بیاورید و این خود به این معنی است که باید تمام آن لحظه‌ها را خوب گرفته باشید حتی اگر مجبور بوده‌اید روند منطقی‌ آنها را آن طور که بعد از تدوین قرار است به نمایش در آید به هم بزنید.»

سیدنی پولاک از جمله فیلمسازان معترض به نظام تمامیت‌خواه و توسعه‌طلب آمریکایی است و این روند را که در قالب‌هایی تمثیلی مثل فیلم آنها به اسب‌ها شلیک می‌کنند مگر نه، شکل داده است و گاه در قالب کنایه زیاده‌خواهی‌های سردمداران کاخ سفید را محکوم ساخته است (مثل فیلم مترجم)‌ و گاه مانند سه روز کندور رهیافت صریح‌تری را نسبت به مضامین سیاسی نشان داده است. او در جایی در قبال فیلم مترجم گفته است: «مسائل سیاسی روز و به خصوص حمله آمریکا به خاک عراق بر روند این فیلم نقش زیادی داشته است. اگر چه من مستقیما به قضیه عراق نپرداخته‌ام اما سیاست و مسائلی از این دست مثل اکسیژن در هوا وجود دارد و تاثیرش را بر انسان و کارهای هنری یا غیر هنری او می‌گذارد.

اصلی‌ترین مایه آشنای فیلم‌های پولاک، حدیث آدم‌های تنهایی است که با دلمشغولی‌های خاص خودشان درگیرند. این افراد، آدم‌های اخراجی از جامعه و زندگی قراردادی‌اند که تا حد فردگرایی افراطی پیش‌رفته‌اند. کسانی که در دورانی کوتاه، احتمالا طعمی از محبت و عاطفه می‌چشند و دوباره همراه با توشه‌ای از خاطرات متفاوت، به پیله خودشان برمی‌گردند. این روند از همان دهه 60 که پولاک نخستین قدم‌های فیلمسازی‌اش را برداشت قابل پیگیری است. در فیلم این خانه متروک است همه چیز معطوف به جنبه‌های ملودراماتیک اثر تنسی ویلیامز بر نمی‌گشت بلکه بحث دوران رکود دهه 30 آمریکا را پولاک با تیزهوشی پیوند زد به دهه‌های بعدی و ناهنجاری‌های جامعه آمریکا در فیلم آن‌گونه که بودیم (که در ایران با نام روزهای خوش زندگی مشهور است)‌ حکایت مرد سرخوشی تعریف می‌شد که به زنی مبارز و اهل سیاست تعلق خاطر یافت اما در انتها هر کس راهی جداگانه را پیمود. در سه روز کندور مرد ساده و بی‌گناهی قربانی دسیسه‌های سیاسی می‌شد و در گریزی محتوم اوقاتی کوتاه و گذرا را در کنار کسی گذراند که او را فهمید و پناهش داد. بابی دیر فیلد اوج روابط بی‌سرانجام آدم‌های پولاک بود و در آن شخصیت‌ اصلی عاشق کسی شد که بیمار بود و در آستانه مرگ قرار داشت. در اسب‌سوار الکتریکی مرد اهل نمایش دل از جامعه شهری کند و با اسبش به دل طبیعت زد و خبرنگاری کنجکاو به او طعم محبت و عاطفه را چشانید. در دهه 80 فیلم از درون آفریقا موفق‌‌ترین فیلم پولاک در کسب جوایز اسکار بود و البته در گیشه و فروش نیز به توفیق زیادی رسید، اما در آن همچنان روابط بی‌سرانجام تداوم داشتند. مرد و شکار، طبیعت و باز هم جدایی به واسطه مرگ. این بار مرد دور از زن جان داد و تنها خبرش را به مرد دادند. در کنار همه اینها مردان فیلم‌های پولاک دلمشغولی‌هایی دارند که معمولا به عنصری ورای روابط انسانی منتهی می‌شود. مثل اتومبیل در بابی دیر فیلد، اسب در اسب‌سوار الکتریکی و شکار در از درون آفریقا. زنان فیلم‌های او نیز افرادی مستقل هستند مثل زن سیاسی فیلم آن‌گونه که بودیم، زن دل کنده از شهر و تمدن از درون آفریقا یا زن باهوش و کوشای اسب‌سوار الکتریکی. عمده آثار خوب سیدنی پولاک فیلم‌هایی هستند که فردگرایی، تنهایی و بیرون ماندن از جامعه بزرگ را به دور از روابط عاطفی ترسیم کردند. از این دست می‌توان به جرمیا جانسن، آنها به اسب‌ها شلیک نمی‌کنند مگر نه و یاکوزا اشاره کرد. در جرمیا جانسن مرد از جامعه دل کند و در دل طبیعت وحشی عزلت گزید. در یاکوزا مردان تنها به رفاقت و کشتن یکدیگر بپا خاستند و سرانجام در آنها به اسب‌ها شلیک نمی‌کنند مگر نه، آدم‌ها در ماراتن رقص  زندگی له شدند. جایی که زوج جوان در آن مسابقه عجیب و رقابت شگفت‌آور، بیش از آن که عشق و علاقه خود به یکدیگر را جلوه ببخشند، به مبارزه علیه بقا پرداختند؛ مسابقه‌ای که برنده‌ای نداشت و همه در آن بازنده بودند.

سیدنی پولاک در عین حال یک معترض اجتماعی به مناسبات حاکم بر جامعه آمریکاست. او در سه روز کندور به روابط وحشتناک درون سازمان سیا پرداخت و در آنها به اسب‌ها شلیک نمی‌کنند مگر نه، با بیانی استعاری اجتماع آمریکا را نشانه گرفت و فیلم اسب سوار الکتریکی حکایتی بود از زوال ارزش‌ها در جامعه نوین آمریکایی: یک کابوی قدیمی و درمانده به نمایش روی اسب در لاس‌وگاس روی می‌آورد، اما سرانجام تاب تحمل آن همه خفت و خواری را نمی‌آورد و با اسبش به سوی طبیعت می‌گریزد. فیلم توتسی به گونه‌ای دیگر، اعتراضی است علیه قراردادهای زندگی آمریکایی. یک هنرپیشه مرد برای کمک به دوستش که بتواند نمایشی را به روی صحنه بیاورد به هیبت زنان درمی‌آید و به عنوان هنرپیشه زن، نقشی را در یک نمایش تلویزیونی بازی می‌کند. پس از موفقیت در این نقش و تقاضای تهیه‌کننده برای ادامه آن نمی‌پذیرد و با پولی که دریافت می‌کند دوستش امکان این را می‌یابد که نمایشنامه‌اش را روی صحنه ببرد.

این اعتراض در سال‌های بعد نیز ادامه یافت، اما به اعتقاد اغلب کارشناسان، سیدنی پولاک از دهه 80
به این سو نتوانست موفقیت‌های آثار اولیه‌اش را احیا کند و به تعبیری سعی کرد از آثار قبلی خویش به یک جورگرته‌برداری روی آورد. آثاری از قبیل هاوانا (1990)‌، موسسه (1993)‌، سابرینا (1995)‌، قلب‌های تصادفی (1999)‌ و مترجم (2005)‌ از این قبیل‌اند که اگرچه قالبی خوش ساخت دارند، اما در قیاس با روند قبلی پولاک، چندان به دل نمی‌نشستند و تامل بار نبودند. از آخرین کارهای پولاک می‌توان به فیلم مستند طرح‌هایی از فرانک گری اشاره کرد که مستندی درباره یک معمار به همین نام است. پولاک که در هالیوود با لقب مرد فیلم‌های بزرگ و ستاره‌های بزرگ شهرت یافته بود، در 27 می سال 2008 پس از درگیری 9 ماهه‌اش با سرطان، در سن
73 سالگی درگذشت و خاطره‌ای دوست داشتنی از بازی‌هایی دلنشین و فیلم‌هایی عمیق از خود به جا نهاد.


نظرات 1 + ارسال نظر
وبلاگ رسمی عبدالرضا اکبری سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ب.ظ http://abdolreza-akbari.blogfa.com

سلام دوست عزیز خسته نباشید .

وبلاگ رسمی عبدالرضا اکبری با دو پست به روز شد :

پست اول با عنوان / تصویربرداری تله فیلم لبخند خدا با حضور استاد

عبدالرضا اکبری و پندار اکبری

پست دوم با عنوان / موزیک La Donna E Mobile با صدای علی خیری به زودی

منتشر خواهد شد

منتظر حضور گرمتان هستیم .

موفق باشید . یا حق .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد