سیرک از 1920در یک نشریه شروع به نوشتن کرد و در همان زمان توانست در تئاتر، دستیار کارگردان شود. او به شکلی اتفاقی موفق شد نمایشی را روی صحنه ببرد که منتقدان آن را تحسین کردند. این باعث شد تا سیرک دلگرم شود و چند تایی از نوشتههای شکسپیر را که خودش به آلمانی ترجمه کرده بود، اجرا کند. او در سال 1934 به شرکت فیلمسازی یوفا رفت و در ابتدا با ساخت 3 فیلم کوتاه کارش را آغاز کرد. سال بعد اولین فیلم سینماییاش آوریل آوریل را کارگردانی کرد که نیمهموزیکال بود. فیلم بعدی سیرک، دختری از مورهوف براساس رمانی از سلما لاگرلوف ساخته شد که در آن سالها در تمام کشور آلمان، آثارش را میخواندند. سیرک در فیلم ضربآهنگ آخر که با نام سمفونی نهم هم شناخته میشود، برای نخستین بار سراغ طرحی ملودراماتیک میرود که بعدها مشخصه اصلی سینمای او شد. فیلم، درباره آهنگسازی است که با یک زن عصبی ازدواج کرده است. آنها پسر کوچکی را به فرزند خواندگی میپذیرند و مادر واقعی او را به عنوان دایه استخدام میکنند. سیرک در این فیلم سعی کرد که از جنبههای ادبی اثر دور شده و بیشتر به زبان سینما نزدیکتر شود.
ادامه مطلب ...