مجموعه "نابرده رنج" به کارگردانی علیرضا بذرافشان پس از سالها توانسته فضای دهه 60 را برای مخاطب تلویزیون زنده کند.
پیش از پخش مجموعه "نابرده رنج"
خوشبینترین بینندههای تلویزیون هم گمان نمیکردند که علیرضا بذرافشان که
نامش را بیشتر در تیتراژ مجموعهها و فیلمها به عنوان نویسنده دیده
بودیم، در اولین تجربه مجموعهسازیاش به سراغ چنین قصه و فضای خاصی برود.
"نابرده
رنج" برای کارگردانی که چند تله فیلم ساخته پروژه دشواری بوده، بخش قابل
توجهی از داستان در دهه 60 میگذرد و فصلهایی در جبهه و مناطق جنگی.
فضاسازی این دوران سپری شده برای کارگردانی که هنوز در حرفهاش به پختگی
نرسیده میتوانست یک شکست از پیش اعلام شده باشد
اما "نابرده رنج"
در همان بخشهای نخست بینندهاش را قانع میکند که کارگردانش حرفهای و
مسلط است، با سلیقه و وسواس ویژه جزئیاتی را در مجموعه رعایت کرده که به
فضاسازی کمک کرده و میتوان حس کرد قصه در دهه 60 میگذرد، از این دهه نه
در معماری چیزی باقی مانده، نه در لباسها، وسایل، اتومبیلها و... دوران
جبهه هم تمام شده و خلق دوباره آن ساده نیست.
علیرضا بذرافشان
میتوانست سراغ داستانی ساده و آپارتمانی برود و خود را به لوکیشنهایی
محدود داخل یک یا دو محله امروزی حدود کند، اما قصه جذاب او در دهه 60
میگذرد و جالب است که او با هوشمندی توانسته نوستالژی این دوران تمام شده
را برای مخاطبش زنده کند.
قصه "نابرده رنج" روایتی آشنا درباره دو
جوان خرده خلافکار است که در فضایی قرار میگیرند که با آنها همخوانی
ندارد، کلیشهها میگویند که اسد (کامبیز دیرباز) و عماد (سام درخشانی) در
دل این فضا متحول میشوند و تحت تاثیر جبهه مسیر زندگی خود را عوض میکنند،
مهم این نیست که بذرافشان به سراغ کلیشههای آشنا رفته، مهم این است که از
کلیشهها سرجای خود استفاده کرده است.
تقابل لمپن خردهپای ساده دل
(اسد) با خلافکاری که فکر میکند حرفهای و شش دانگ است (عماد) موضوعی
تکراری است که اگر خوب استفاده شود میتواند موقعیتهای طنز ایجاد کند،
رابطه عماد و اسد در زندان و حالا در جبهه این ویژگیها را دارد و تقابل
اسد با فضای جبهه و رزمندهها هم خوب از کار درآمده است.
دیرباز نقش
این خلافکار ساده را بسیار خوب درک کرده و عجیب در بازی این نقش موفق است،
میمیک چهرهاش در صحنههایی که عجز و ناتوانی اسد را میبینیم، بلاهت و
معصومیت از دست رفته این شخصیت را به خوبی نشان میدهد، زوج درخشانی و
دیرباز هم خوب از کار درآمده و بده بستانهای بازیگری این دو بازیگر به نفع
مجموعه تمام شده است.
موفقیت کارگردان در این مجموعه تنها در
فضاسازی دهه 60 خلاصه نمیشود، انتخاب درست بازیگرها و استفاده از
قابلیتهای آنها، وظیفهای است که بذرافشان به خوبی از عهدهاش برآمده
است. میلا کیمرام و سحر دولتشاهی انتخابهای درستی هستند که میتوان در این
مجموعه بخش دیگری از تواناییشان را دید.
در تمام نماهای "نابرده
رنج" میتوان ردپایی از دهه 60 دید، صدای سرودهای انقلابی آن دوران، اشاره
به مجموعه محبوب اوشین، اتومبیلها، کوچهها، مغازهها و... یادآور آن
روزها است. اهمیت کار این کارگردان زمانی مشخص میشود که کارگردانهای
باسابقهای مانند اصغر هاشمی در مجموعه پرهزینه "یک مشت پر عقاب" حتی
نتوانست یک لحظه این احساس را به بیننده منتقل کند که قصهاش در دهه 50
میگذرد.
مجید جوانمرد هم این مشکل را در مجموعه "تا صبح" داشت و
بیننده هرگز گمان نمیکرد قصه در روزگاری سپری شده روایت میشود، در مجموعه
"گلهای گرمسیری" به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور هم با وجود داخلی بودن
بیشتر نماها، فضاسازی در القای این حس به مخاطب که قصه در دهه 60 میگذرد
ممکن نشده بود.
علیرضا بذرافشان در دل این فضا و شرایط این مجموعه
را ساخته، نام و اعتبار حرفهایاش بسیار کمتر از کارگردانهایی است که حتی
در یک نما نتوانستند این حس را در بیننده به وجود بیاورند که تلاش
کردهاند دوران گذشته را در مجموعه یا فیلمشان زنده کنند، بسیاری از
کارگردانهای تلویزیون حتی به خود زحمت نمیدهند در چیدمان مبلمان و یخچال
و... کمی دقت کرده و از وسایل مجهز و مدرن امروز در خانههای دهه 50 و 60
استفاده نکنند!
"نابرده رنج" مجموعهای مفرح و سرگرمکننده است، این
امتیازها مدیون سلیقه و هوش کارگردانی است که اگر بخت با او همراه باشد و
به دام ساخت فیلمهای 90 دقیقهای و تولید انبوه نیفتد در آینده و با بیشتر
شدن تجربهاش از او بیشتر خواهیم شنید، بذرافشان پیش از این و در فیلمهای
"انتقال" و "تنگنا" مهارتش را در قصهگویی و کارگردانی نشان داده و با
"نابرده رنج" انتظارها از این فیلمنامهنویس و کارگردان بیشتر شده است.
"نابرده
رنج" پدیده تابستانی تلویزیون در سال 90 است. یک اتفاق که تکرار شدنش در
کارنامه علیرضا بذرافشان قابل پیشبینی است.
تو این سریال خواهر اسد دل یکی از دوست های من رو برده بود دیگه خواب و خوراک براش نمونده بود
عجب!
چه جالب اتفاقا یکی از دوستای منم آره ...
پاسخ شما واضح نیست
ولش کن خودم پاسخ میدم جواب فیلم ستایش است که یه سر و گردن از بازیگر مورد نظر شما بالا تره !!!!!
اگه یادتون باشه چند سال پیش از سیمای جمهوری اسلامی ایران یه سریال به نام "با من بمان" پخش می شد، عجب سریالی بود ...
می فهمی که؟!
آره یادمه یه سریاله کاملا زیبا با هنر پیشه های زیبا و قوی
اما بزار سربسته بگم که به دلم ننشست
سریال های ماه رمضان رو ببین،
یکیشون خیلی جالبه،
بازم با همون پرستیژ، با همون ژست خاص.
دیوونم کرده! لوووووووووول
در ضمن قرار شد یه آدرس وب سایت رو بهم بگی گرفتی که؟
اونو که بهت نمی گم ....
این هم آدرسی که خواستی
cultures&community
countries and cultures
هر وقت رفتی خبر بده منم بیام با هم باشیم.
یه آدرس سر بسته بده خودم پیدا میکنم
گیلاس گیلاس گیلاسی تو مفسر کلاسی
تو را به حضرت علی راست میگویی؟(تون علی ...)
تن نه تون!
خوب در نیامده یعنی خرابش کردن.
حیفه به خدا
منظورت رو نمیفهمم
اما آدرسشو بده کارش دارم
میخوام محترمانه گردنشو بگیرم بگم :چطوری ملت بشکنم
نمیدونم چطوری بگم مجموعه مختارنامه رو که میدیدی؟؟
منظورم عبدلیه.
کی بودی!
آدرس م- م را به من بده بزانم چه خرگه گرمه سر !
خودت خواستی!
من که باهات نمیام فقط تنهایی نری یه وقت که برات بد میشه.
چهار راه عبدلناصر ۴۵ متری انتظامی خیابان علم الهدی جنب بیمارستان میلاد کوچه فروردین آنتیک فروشی مسعود.
فقط لباس جین بگیر! شلوار رو میگم، گرفتی که؟؟
نه نگرفتم خیلی پیچوندیش یه جوری آدرس بده که بتونم برگردم!!!
نترس تنهایی نمیرم با آرنولد و فرانکی میرم که دیگر هیچکس زور ما سه نفر را نیاید
حالا چرا ادرس سر راست نمیدی ؟ اصلا میخوای از خودش بگیرم؟
آره از خودش بگیر. فقط وسط حرف زدن باهاش، بش بگو: کی بودی عبدلی بودی دیگه!
خودش همه چی رو می فهمه آدرس رو می ده، اگه نداد؛ نداده دیگه بیا من خودم بهت می گم.
میخوام نا محسوس برم جلو وگرنه از خودش میگیرم
اصلا بی خیالش شو باهاش حال نمیکنم
راستی یه روز بیا ببینیمت کم پیدایی داریوش خیلی سراغتو میگیره همش میگه :سعید درن کوره بنمان!!
داریوش خیلی تنهاست. راستی کامی گاگول رو یادته؟ امشب نمیاد.
کامی کیه؟
راستی اون روز یه دفه رفتی فکر کنم dcشدی منم رفتم ببخشید دیگه
عجب جایی ما رو فرستادی ! همش خار بود و خاشاک . تا چشم کار میکرد بیابان بود . مکانی متروکه و بی آب و علف . فرسنگ ها در اعماق زمین . تنها و تنها یک نفر آنجا بود !!!!
حال جان سالم به در بردی یا خیر؟؟
آره ولی دیگه میخوام راهم رو عوض کنم تو هم باید کمکم کنی
از خار و خاشاک میخوام بیام تو اتوبان !!!!
می دونم ...
خیلی وقته راهتو عوض کردی خودت خبر نداری
منم مثل تو بودم ولی از وقتی که گذاشتم کنار همش داره برام میییاد.