جرج‌کیوکر، ویلیام وایلر، فرنک کاپرا

جرج کیوکر (۱۹۸۳ - ۱۸۹۹) اساساً به‌عنوان کارگردان دیالوگ از برادوی به هالیوود آمد و پیش از ساختن نخستین فیلم عمدهٔ خود، لایحهٔ طلاق (A Bill of Divorcement ـ سال ۱۹۳۲)، با لوییس مایلستن و ارنست لوبیچ همکاری می‌کرد. در فیلم لایحهٔ طلاق کترین هپیورن و جان باریمور بازی کردند. کیوکر سپس با یک سلسله کمدی صاحب سبک و اقتباس‌هائی موجه از ادبیات نمایشی روز خود را به‌عنوان فن‌آوری‌ برجسته در سینمای آمریکا تثبیت کرد.

کیوکر فراستی زیاد در انتخاب دکورهای موقر و دیالوگ‌های هوشمندانه و همچنین مهارتی در کارگردانی ستارگان زن داشت، چنانکه به ”کارگردان‌ زنان“ مشهور شد، اما باید گفت استعداد او فراتر از این‌ها بود. در دههٔ‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ اغلب فیلم‌های خود را تحت قرارداد MGM ساخت، اما پس از جنگ به‌صورت مستقل فعالیت کرد.


آثار مهم او عبارتند از شام در ساعت هشت (Dinner at Eight ـ سال ۱۹۳۳)، زنان کوچک (Little Woman ـ سال ۱۹۳۳)، کامیل (Camille ـ سال ۱۹۳۶)، روز تعطیلی (Holliday ـ سال ۱۹۳۸)، زنان (Women ـ سال ۱۹۳۹)، دیوید کاپرفیلد (David Copperfield ـ سال ۱۹۳۹) داستان فیلادلفیا (The Philadelphia story ـ سال ۱۹۴۰)، نور گازی (Gaslight ـ سال ۱۹۴۴)، دندهٔ آدم (Adam's Rib ـ سال ۱۹۴۹)، متولد دیروز (Born Yesterday ـ سال ۱۹۵۰)، اهل ازدواج (The Marrying Kind ـ سال ۱۹۵۱)، پت و مایک (Pat and Mike ـ سال ۱۹۵۲)، بر سر تو هم خواهد آمد (It Should Happen to You ـ سال ۱۹۴۵)، ستاره‌ای متولد می‌شود (A Star Is Born ـ سال ۱۱۹۵۴)، چهار راه بووانی (Bhowani Junctoin ـ سال ۱۹۵۶)، دختران (Les Girls ـ سال ۱۹۵۷)، بانوی زیبای من (My fair Lady ـ سال ۱۹۴۶) که این فیلم، به حق جایزهٔ اسکار بهترین کارگردانی را نصیب او کرد.

شام در ساعت هشت
شام در ساعت هشت

بااستعدادترین بازیگران زن و مرد سینمای آمریکا در فیلم‌های بازی کرده‌اند و بسیاری از آنها با همین فیلم‌ها به جایزهٔ اسکار دست یافتند: جان باریمور، جین‌ هارلو، ماری درسلر، گرتا گاربو، کترین هپیورن، کری گرانت، نُرما شیرر، جون کرافورد، رُزالیند راسل، جیمز استوارت، اینگرید برگمن، شارل بوایه (Charles boyer)، جودی هالیدی، اسپنسر تریسی (Spencer Tracy)، جودی گارلند، جک‌لِمون (Jack Lemmon)، جیمز مِیسُن (James Mason)، و آدری هپبورن (Audrey Hepburn) کیوکر در ۱۹۸۱ از طرف انجمن کارگردان‌های آمریکائی جایزهٔ معتبر د.و. گریفیث (D.W. Griffith Award) را به خاطر فیلم ثروتمند و مشهور (Rich and Famous) دریافت کرد و به‌عنوان پیرترین کارگردانی شناخته شد که در استودیوهای اصلی هالیوود کار کرده است؛ فیلم اخیر همچنین جایزهٔ شیر طلائی و نیز در ۱۹۸۲ از آن خود کرد.


ویلیام وایلر
ویلیام وایلر

ویلیام وایلر (William Wyler)، (سال ۱۹۸۱ - ۱۹۰۲) یکی دیگر از کارگردان‌های خوب آمریکائی بود که کار خود را با فیلم‌های وسترن گروه ”ب“ و فیلم‌های کوتاه برای عمومی خود، کارل‌لیمل، در کمپانی یونیورسال پیکچرز آغاز کرد. در ۱۹۳۵ به سمیول گلدوین پیوست و به اقتباس‌کننده‌ای متبحّر شهرت یافت - به‌ویژه اقتباس از نمایشنامهٔ ساعت کودکان (The Childre's Hour) نوشته لیلیان هلمن (Lillian Hellman)، که وایلر آن را در ۱۹۳۶ به‌نام این سه نفر (These Three) به فیلم درآورد. او همین نمایشنامه را در ۱۹۶۲ با نام اصلی دوباره ساخت.


وایلر همچنین نمایشنامهٔ بن‌بست (۱۹۳۷) نوشتهٔ سیدنی کینگزلی را با همکاری هلمن و فیلم روباه‌های کوچک (Little Foxes ـ سال ۱۹۴۱)، از نمایشنامهٔ لیلیان هلمن را کارگردانی، و رمان‌های دادزوُرث (Dodsworth ـ سال ۱۹۳۶)، بلندهای بادگیر (۱۹۳۹)، خانم مینیور (Mrs. Miniver ـ سال ۱۹۴۲، MGM) و وارثه (The Heiress ـ سال ۱۹۴۹، پارامونت - برگرفته از رمان واشینگتن اسکوئر (Washington Square ـ اثر هنری جیمز) و نمایشنامه‌های دیگری مانند جِزِیل (Jezebel ـ سال ۱۹۳۸) و نامه (The Letter ـ سال ۱۹۴۰، هر دو برای وارنرها) را اقتباس سینمائی کرد.


فیلمبردار اغلب این فیلم‌ها گرگ توند، فیلمبردار ممتاز آمریکائی بود که پیش از همشهری کین (۱۹۴۱)، از اُرسُن ولز (ر.ک. ارسن ولز سینمای ناطق مدرن) در فیلم‌های بلندهای بادگیر و رؤیاهای کوچک با وضوح در عمق تصویر تجربه‌هائی کرده بود. آخرین فیلم وایلر برای روباه‌های کوچک با وضوح در عمق تصویر تجربه‌هائی کرده بود. آخرین فیلم وایلر برای گلدوین، بهترین سال‌های زندگی ما (The Best Years of Our Lives ـ سال ۱۹۴۶)، در سال پخش خود همچون شاهکاری تلقی شد و جوایز اسکار آن سال را جارو کرد. بهترین سال‌های زندگی ما فیلمی معمولی، اما به ‌شدت تأثیرگذار دربارهٔ مسائل سربازان از چنگ برگشته بود که می‌کوشند خود را با شرایط پس از جنگ تطبیق دهند.


شهرتی که وایلر از فیلم‌های جنگی به‌دست آورد به او امکان داد که بلندپروازی کند و این بلندپروازی‌ها با فیلم‌های کشور بزرگ (The Big Country ـ سال ۱۹۵۸)، یونایتد آرتیستز و بن‌هور (Ben Hur ـ سال ۱۹۵۹، MGM) به اوج خود رسید، و فیلم بن‌ هور با کسب یازده جایزهٔ اسکار، هنوز رکورددار جایزهٔ اسکار است. او در این دوره فیلم‌های جالبی ساخت که غالباً در کمپانی پارامونت تهیه شدند، از جمله فیلم بدبینانه، خشن و حادثه‌ای داستان کارآگاه (Detective Story ـ سال ۱۹۵۱)، اقتباس‌های دیگری از رمان خواهر کری (Sister Carrie)، (کری، ۱۹۵۲) نوشتهٔ تئودور درایزر؛ رمان ساعات ناامیدی (The Desperate Hours ـ سال ۱۹۵۵) نوشتهٔ جوزف هیز (Joseph Hayes)، که درامی سنگین مربوط به دوران معاصر بود؛ یک کمدی رمانتیک دلپذیر به‌نام تعطیلات در رم (Roman Holliday ـ سال ۱۹۳۵) و فیلمی نامتعارف (نسبت به دههٔ ۱۹۵۰) به‌نام ترغیب دوستانه (Friendly Persuation ـ سال ۱۹۵۶، آلاید آرتیستز)، در دههٔ ۱۹۶۰ فیلم کلکسیونر (The Collector ـ سال ۱۹۶۵) را از رمان جان فولز (John Fowles) اقتباس کرد. فیلم‌‌های بعدی ویلیام وایلر، از جمله دختر مسخره (Funny Girl ـ سال ۱۹۶۸) و آزاد شدن ل.ب. جونز (The Liberation of L.B.Jones ـ سال ۱۹۶۹) اعتباری برای او نیاوردند، با این حال در ۱۹۷۵ انستیتوی فیلم آمریکا جایزهٔ یک عمر دستاورد را به او اهدا کرد.


فرنک کاپرا
فرنک کاپرا

فرنک کاپرا (Frank Capra ـ سال ۱۹۹۱ - ۱۸۹۷)، اهل سیسیل، در ۱۹۰۳ به آمریکا مهاجرت کرد و در لس‌آنجلس اقامت گزید. در آنجا از انستیتو تکنولوژی کالیفرنیا مدرک مهندسی گرفت. چون در رشتهٔ تخصصی خود کاری پیدا نکرد به سینما روی آورد و برای هال‌روچ، مک‌سِنِت، و سرانجام هَری لنگُدن صحنه‌های بامزه نوشت. بعدها فیلمنامهٔ ولگرد، ولگرد، ولگرد (۱۹۲۶) از مورد استقبال فروان قرار گرفت و دست به کارگردانی چند فیلم از جمله مرد نیرومند (۱۹۲۶)، و شلوار بلند (۱۹۲۷) زد. همکاری کاپرا با کمدی‌سازها به‌علت اختلاف سلیقه قطع شد و او به هری‌کان در کلمبیا پیکچرز پیوست.


در آنجا بود که نخستین فیلم ناطق این استودیو، معاشرت‌های داناون (The Donovan Affair ـ سال ۱۹۲۹)، و یک سلسله فیلم موفق حادثه‌ای دربارهٔ نیروهای مسلح را با همکاری جک‌هالت (Jack Holt)، و رالف گریوز (Rakog Graves) کارگردانی کرد (زیردریائی ـ Submarine، سال ۱۹۲۸)، پرواز (Flight ـ سال ۱۹۳۰)؛ کشتی هوائی (Dirigible ـ سال ۱۹۳۱)، در ۱۹۳۱ نخستین فیلم خود را براساس فیلمنامهٔ رابرت ریسکین (Robert Riskin) به‌نام زن مونقره‌ای (Platinum Blonde) ساخت، که جین هارلو ستارهٔ آن بود، و این فیلم مقدمه‌ای شد برای یک سلسله کمدی خل‌بازی برای کلمبیا.


در یک شب اتفاق افتاد
در یک شب اتفاق افتاد

از آن جمله‌ هستند، خانمی برای یک روز (Lady for a Day ـ سال ۱۹۳۳)، در یک شب اتفاق افتاد (It Happened One Night ـ سال ۱۹۳۴)، آقای دیدز به شهر می‌رود (Mr. Deeds Goes to Town ـ سال ۱۹۳۶)، نمی‌توانی با خودت ببری (You Can't Take It With You ـ سال ۱۹۳۸)، و آقای اسمیت به واشینگتن می‌رود (Mr. Simith Goes to Washington ـ سال ۱۹۳۹). در ادامهٔ این فیلم‌ها بود که فیلم پرهزینه، خیالپرور و آرمانشهری افق‌ گمشده (Lost Horizion ـ سال ۱۹۳۷) را ساخت.


کاپرا با این فیلم‌ها سه جایزهٔ اسکار گرفت و در پایان دههٔ ۱۹۴۰ یکی از پرطرفداراترین فیلمسازان هالیوود شناخته می‌شود. او در این دوره چندان موفق بود که با شرکت ریسکین کمپانی مستقلی به‌نام فرنک کاپرا پروداکشنز (Frank Capra Productions) تأسیس کرد تا فیلم بعدی خود ملاقات با جان دو (Meet John Doed ـ سال ۱۹۴۱) را تولید و پخش کند؛ این تمثیل ضدفاشیستی موفقیتی کسب نکرد و ارتباطش با ریسکین قطع شد.


در جنگ جهانی دوم کاپرا به ارتش فرا خوانده شد و به‌زودی به سرپرستی واحد تازه تأسیس مورال برنچ (شاخهٔ تبلیغاتی ارتش) گمارده شد. در اینجا با حمایت ژنرال جرج س. مارشال، رئیس ستاد ارتش، دست به تولید یک سلسله فیلم مستند درخشان تحت‌عنوان چرا می‌جنگیم؟ زد. این سلسلهٔ هفت قسمتی از چنان کیفیتی برخوردار بودند که به دستور روزولت همچون ابزاری برای ترغیب مردم به جنگ به‌کار گرفته شدند (کاپرا چهارمین اسکار خود را در ۱۹۴۲ به‌خاطر فیلم پیش‌درآمدی بر جنگ، نخستین فیلم از این سلسلهٔ مستند به‌دست آورد). چند ماهی از جنگ نگذشته بود که کاپرا بار دیگر با مشارکت جرج‌ استیونس و ویلیام وایلر اقدام به تأسیس کمپانی مستقلی به‌نام لیبرتی فیلمز کرد.


پیش از آنکه این کمپانی در ۱۹۴۷ به پارامونت فروخته شود کاپرا تنها دو فیلم در این کمپانی ساخت: چه زندگی شگفت‌انگیزی (It's a Wonderful Life ـ سال ۱۹۴۶) و ایالات متفق (State of Union ـ سال ۱۹۴۸)، که مورد استقبال قرار نگرفتند. کاپرا به‌ خاطر تعهدی که کمپانی لیبرتی فیلمز به پارامونت داشت دو فیلم با شرکت بینگ کرازبی (بلند پروازی (Riding High ـ سال ۱۹۵۰) و داماد هم آمد (Here Comes the Groom ـ سال ۱۹۵۱) ساخت و پس از آن خود را نیمه‌بازنشسته کرد، و در این دوره تنها دو فیلم با فرنک سیناترا (Frank Sinatra) به‌نام‌های حفره‌ای در سر (A Hole in the Head ـ سال ۱۹۵۹) و آستین پر از معجزه (Pocket Full of Miracles ـ سال ۱۹۶۱) کارگردانی کرد و فیلم خانمی برای یک روز را بازسازی کرد. پس از انتشار زندگینامهٔ پرفروش خود، نامی برتر از مقام (The Name Above the Title) در ۱۹۷۱ به یک مرشد و پیر مورد تقلید دیگران بدل شد و دیگر فیلمی نساخت. با این حال تأثیر او بر دایرهٔ گسترد‌ه‌ای از کارگردان‌های از جمله جان‌فورد، اِرمانو اُلمی، میلوش فُرمن، ساتیا جیت‌رای، و یاسو جیرو اُزو مشهود است. در ۱۹۸۲ انستیتوی فیلم آمریکا جایزهٔ یک عمر دستاورد سینمائی را به فرنک کاپرا اختصاص داد. کاپرا در دههٔ ۱۹۳۰ در سیستم تولید استودیوئی اعتبار و تشخّصی یافت که سابقه نداشت، اما شاید به‌علت شکست فیلم‌هائی که در کمپانی خودش بعد از جنگ ساخت، نسبت به فیلمسازی بدبین شد. هر چه بود، بعد از موفقیت‌های پس از جنگ تنها یک فیلم بزرگ ساخت: چه زندگی شگفت‌انگیزی، فیلمی که با همهٔ شادابی ظاهری خود نگاهی به شدت تلخ نسبت به زندگی پس از جنگ در آمریکا دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد