خیلیها کمدینها را هنرمندان بزرگی به حساب نمیآورند (مگر آدمهایی در قواره چارلی چاپلین، آن هم با این استدلال که پشت اداها و حرکات خندهدارشان رسالت عظیم اجتماعی و مسوولیتهای دردناک را به دوش میکشند و در واقع نباید به این شوخیها خندید. ترانه «دلقک» محمد اصفهانی را یادتان است؟ و کمدیها را چندان قابل تامل ارزیابی نمیکنند، زیرا هدف این فیلمها خنداندن تماشاگر است و اصولا فیلمهایی شایسته بررسی و احترامند که آدم را به گریه بیندازند یا با ل جدیتشان ما را به فکر فرو ببرند. اگر یک خرده فلسفیاش هم بخواهند بکنند برای هزارمین بار به دیدگاه ارسطو اشاره میکنند، در تعریف ماهیت «پالایشگر» تراژدیها و «روزمرگی» کمدیها.
آن دیالوگ فیلم «رویابینها» تا حدودی روشنگر نحوه قضاوت آمریکاییهاست درباره هنرمندان خودشان. یکی از خدمات بزرگ منتقدان فرانسوی کایهدو سینما به تاریخ سینما، بازتعریف و ارائه دیدگاهی دگرگون درباره هنرمندانی است که یا زیاده از حد گندهشان کرده بودند یا دست کم گرفته شده بودند. مثلا جری لوئیس در طرز تفکر آمریکایی قربانی ژانری بود که در آن کار میکرد و مثل چاپلین نبود، یا باستر کیتن که به اعتقاد بسیاری از بزرگان، استعداد و هنر بیشتری نسبت به کمدینهای همعصرش داشت، چون فیلمهایش جنجالهای سیاسی و حاشیههای غیر سینمایی به دنبال نداشتند، مهجور ماند. وودی آلن نیز یکی از بزرگترین هنرمندان زنده جهان است که با هر کدام از آثارش هم بینشی تازه را عرضه میکند و هم ظرفیتهای بیانی سینما را کشف میکند، اما چون کمدیساز است و در کمدیهایش بازی میکند، خیلیها شأن یک هنرمند را برایش قائل نیستند (آنچنان که مثلا برای آنده وایدا، تئو آنجلوپلوس یا کن لوچ قائلند). خود وودی آلن در یکی از فیلمهایش به نام «پایان هالیوودی» داستان فیلمساز از رونق افتادهای را تعریف میکند که برای یک بار دیگر در زندگی هنریاش فرصت ابراز وجود پیدا کرده است. او قصد دارد فیلمی بسازد تا تواناییهایش را به دیگران اثبات کند. در میانههای فیلمبرداری او کور میشود و چون قصد پنهان کردن این واقعیت را دارد، به کارش ادامه میدهد و بی آن که توان نگاه کردن داشته باشد، میزانسن میدهد و فیلم را به پایان میبرد. سرانجام تهیهکنندگان کمپانیهای آمریکایی فیلم را میبینند و خشمگین از هدر رفتن سرمایهشان برای چنین فیلم دیوانهکنندهای، کارگردان را مواخذه و برای همیشه تحریمش میکنند، اما فرانسویان که این هنرمند را دوست دارند، فیلمش را به جشنواره کن میبرند و جایزه بهترین فیلم را به آن میدهند. این فیلم نوعی افشاگری طنازانه است از وودی آلن درباره سینمای آمریکا و قواعد دستوپاگیر حاکم بر آن. بنابراین وودی آلن برای کسانی که اولا آثار پر شمار او را طی این چهار دهه دیدهاند و ثانیا برای کسانی که نگاهی منطقی و اصولی به سینما دارند، یکی از میراثداران سینمای هنری دوران کلاسیک و یکی از غولهای زنده سینماست. او را «اینگمار برگمان سینمای آمریکا» دانستهاند که بر خلاف کارگردان بزرگ سینمای سوئد، نگاهش به دنیا، آدمها و ماجراها را در قالبی کمدی عرضه میکند.
کمدین
وودی آلن کار خودش را در سینما با بازیگری و فیلمنامهنویسی شروع کرد. گرایش هنریاش به کارگردانی تئاتر و آشناییاش با آثار نمایشنامهنویسان بزرگ، مسیری را پیش پای او نهاد تا سالها بعد این سه عنصر در کارهایش به مهمترین مولفهها تبدیل شود. بازیگری، آشنایی با درام و دیالوگنویسی. در یکی از فیلمهای اولیهاش به عنوان بازیگر با نام «تازه چه خبر...» آلن تیپی را عرضه کرد که مختصات آن تا امروز در بازیهایش رعایت شده؛ از نوازنده بد شانس و ابله «پولو وردار و بزن به چاک» (نخستین فیلمش به عنوان کارگردان که در آن بازی هم کرد) تا شعبدهباز دستوپاچلفتی « »scoop(آخرین فیلم آلن که در آن نقشآفرینی هم داشت). در این چند دهه فاصلهای که میان این دو فیلم وجود دارد، آلن در فیلمهای بسیاری که کارگردانی کرد، بازی در مشابه چنین نقشهایی را تجربه کرد و به شمایل این تیپ بدل شد. او در فیلمهایش تیپی ساده، پرحرف، کمی روشنفکر، ضعیفالجثه، شوخ و حساس را ایفا میکند. در یکی از مشهورترین فیلمهایش که برنده اسکار بهترین فیلم هم شد («آنی هال») او این تیپ را به هنرمندانهترین شکلی ایفا کرد. در یکی از صحنههای این فیلم در حالی که او و نامزدش در صف تماشای فیلمی از اینگمار برگمان در سینما هستند، حرفهای روشنفکرانه اما خودخواهانه یکی از حاضران در صف اعصاب او را به هم میریزد و مقدمه دعوایی میان این زوج میشود. دقیقا مشابه چنین صحنهای را سالها بعد در فیلم «منهتن» عرضه کرد. پرگویی و استدلالهای بامزه آلن بخصوص برای قانع کردن زنها، آن قدر بامزهاند که نمونههایش را در هیچ فیلمی سراغ نداریم. در واقع آلن نوعی از کمدی کلامی را ارائه میکند که مبتنی بر تواناییهای ذاتی و خصوصیات فیزیکی خودش است. طنز قوی فیلمهایش زمانی برجستهتر میشود که خودش را هجو میکند. این خصلت در سینمای کمدی آلن یادآور کار بزرگی است که باستر کیتن دههها پیش از او انجام میداد. مثلا همانطور که کیتن در فیلمهای «ژنرال» و «استیم بوت بیل جونیر» با قد کوتاه و جثه نحیفش به عنوان یک ضعف شوخی کرد، آلن نیز در سراسر آثارش، آنجاهایی که خودش عهدهدار نقش اصلی بود، ضعفهای ظاهری خودش را بدل به موضوعی خندهدار برای تماشاگران کرد.
روشنفکری
در کمدیهای آلن، همواره بحث روشنفکری مطرح است. یا
یک شخصیت روشنفکر عصاقورتداده داریم یا در زندگی یک زوج، بحثها و
اختلافات روشنفکرانه درمیگیرد. نوع نگاه وودی آلن به مقوله روشنفکری، با
ریشخند و کاملا از سر استهزا است؛ البته روشنفکرانی که در این فیلمها
ارائه میشوند، مدلی خاص از روشنفکری را نمایندگی میکنند. در این موقع طنز
وودی آلن کاملا به نمونه آمریکایی خود بدل میشود و به سمت هجو پیش
میرود.
دشمنی آلن با جریانهای باسمهای و قالبی پرمدعا در نقاب
روشنفکرانه، از همان نخستین فیلمهایش شروع شد و در سراسر کارنامهاش به هر
طریقی این نوع گرایش را دست انداخته است. روشنفکران فیلمهای
او چه
مرد و چه زن اغلب آدمهای ریاکاری هستند که رفتارشان در خلوت شکل
ددمنشانهای از روحیات آدمهای پیش از تمدن دارد، اما آن گاه که در محافل
عمومی ظاهر میشوند، خود را چیز دیگری وانمود میکنند. اغلب اختلافات میان
زنها و شوهرانشان در فیلمهای آلن، تحتتاثیر همین خزعبلاتی است که با
پوششی از استدلال بیان میشود. دوگانگی رفتار روشنفکران با تفکراتشان،
زمانی بیش از همیشه مورد تمسخر قرار میگیرد که پای غرائز به میان میآید.
درام
با این که در کمدیهای مشهور وودی آلنی نیز میتوان
نشانههایی از دلبستگیهای کارگردان به ژانرهای مختلف سینمایی را دید، اما
آلن در سالهای اخیر به طور مشخص، با کارگردانی فیلمهایی که کمترین جنبه
طنزآمیز دارند، تواناییاش را در ساختن فیلمهای جدی هم نشان داده. یکی از
شاخصترین این فیلمها «امتیاز نهایی» است.
وودی آلن که در این
گونه فیلمهایش ترجیح میدهد بازی نکند، اتفاقا از بازیگران مطرح و تا حدی
ستاره استفاده میکند و آنها (مثل اسکارلت جوهانسن، الیزابت شو، ایوان
مکگرگور، کالین فارل، پنهلوپه کروز، خاویر باردم و...) هم از موقعیت به
دست آمده نهایت استفاده را میبرند تا افتخار همکاری با یکی از بزرگترین
کارگردانهای تاریخ سینما را پیدا کنند. در «امتیاز نهایی» آلن بدون این که
به طور مشخص اعلام کند، یکی دیگر از اقتباسهای آزاد از داستان «یک تراژدی
آمریکایی» اثر تئودور درایزر را جلوی دوربین میبرد. این فیلم که از آن
بسیار استقبال شد، ویژگیهایی داشت که باعث شکلگیری دورهای تازه از
کارنامه وودی آلن شد. اول این که آلن پس از سالها از فیلمسازی در شهر
زادگاهش نیویورک دست کشید و قصهاش را در لندن روایت کرد و دوم این که از
شکل مالوف فیلمهای کمدیاش فاصله گرفت.
پس از این فیلم «scoop »را
با عناصر آشنای وودی آلنی ساخت که از نظر فضاسازی و هجویه، خیلی شباهت
داشت به یکی دیگر از آثار شاخصش با نام «شالودهشکنی هری». اما در «رویای
کاساندرا» بار دیگر روش خود در «امتیاز نهایی» را ادامه داد. درونمایه
مضمونی این دو فیلم جدی آلن، نقش اقبال و شانس و البته اتفاق و تصادف در
سرنوشت انسانهاست. روش کارگردان در این دو فیلم نیز تاکید بر عناصر آشنای
سینمای ملودرام است.
جدیدترین فیلم آلن نیز با حضور دو ستاره
سینمای اسپانیا (خاویر باردم و پنهلوپه کروز) به همراه اسکارلت جوهانسن،
در اروپا ساخته شده و به گمان بسیاری از منتقدان که از فیلم قبلی این
کارگردان استقبال چندانی نکرده بودند، جزو بهترین آثار وودی آلن در یک دهه
اخیر است.
سلام گلم وب خوشکلی داری خوشم اومد تو هم با اومدنت به وبم خوشحالم کن
سلام دوست عزیز خسته نباشید .
وبلاگ رسمی عبدالرضا اکبری با عنوان :
( تک عکسی از استاد عبدالرضا اکبری )
به روز شد .
منتظر حضور گرمتان هستیم .
موفق باشید . یا حق .
سلام دوست عزیز خسته نباشید .
وبلاگ رسمی عبدالرضا اکبری با دو پست در خدمت
شما عزیزان می باشد :
پست اول با عنوان / اعلام زمان پخش فیلم تلویزیونی
( آتش زیر خاکستر ) با حضور استاد عبدالرضا اکبری
پست دوم با عنوان / پوستر
منتظر حضور گرمتان هستیم .
موفق باشید . یا حق .