این روزها اگر قرار باشد از بین فیلمهای شاخص روز که توسط فیلمسازان مطرح و نامآور ساخته شدهاند یکی را برگزینیم، کمتر سینمادوستی است که گزینه «جزیره شاتر» ساخته مارتین اسکورسیزی را در ذهن خود مرور نکند. جزیره شاتر مانند بسیاری دیگر از ساختههای این کارگردان صاحب سبک، موج بزرگی از نظر و تحلیلهای سینمایی را به خود اختصاص داده است که حکایت از جایگاه بزرگ سازندهاش در مناسبات سینمایی معاصر دارد. به همین مناسبت نوبت این هفته صفحه آخر مجموعه قاب کوچک را به مروری گذرا بر موقعیت مارتین اسکورسیزی و فیلمهایش اختصاص میدهیم.
مارتین
اسکورسیزی در 17 نوامبر 1942 در نیویورک در خانواده چارلز و کاترین
اسکورسیزی که هر دو در صنعت پوشاک مشغول به کار بودند، به دنیا آمد. او از
دوران کودکی به بیماری آسم مبتلا بود، به همین خاطر به دلیل ضعف جسمانی
ناچار بود در خانه بماند و تلویزیون تماشا کند و به این ترتیب از همان
دوران به دیدن فیلم علاقهمند شد. در 14 سالگی با این که مایل بود به قصد
کشیش شدن به مدرسه مذهبی برود، اما از این تصمیم صرفنظر کرد و به جایش در
1960 وارد دانشگاه نیویورک (NYU) شد. البته
بعدها میشد به وضوح علایق و مایههای مذهبی را در آثارش جستجو کرد که
برآمده از همان تمایلات سنین نوجوانیاش بود. اسکورسیزی 6 سال را در
دانشگاه سپری کرد. او هنگام تحصیل در دانشگاه، تعدادی فیلم کوتاه ساخت که
برنده جایزه هم شدند. در میانه دهه 1960 به ساخت اولین فیلمش با نام «چه
کسی در میزند» مشغول شد که یک فیلم سیاه و سفید بود و تجربه فوقالعادهای
برای او و اولین همکاریاش با هاروی کیتل به عنوان بازیگر به شمار میرفت.
فیلم در جشنواره شیکاگو به نمایش درآمد و واکنشهای مختلفی را برانگیخت.
فیلم آینه تمامنمای دنیای اسکورسیزی است؛ شخصیت اصلی تنها، عصیانگر، خشن،
رویاپرداز و روایت بیوگرافیک. در فیلم ارجاعات مختلفی هم به سینمای وسترن و
اسطوره آن جان وین وجود دارد. او در 1967 فیلم کوتاه «صورتتراشی بزرگ» را
هم ساخت که مشهورترین اثر کوتاه سینمایی او به شمار میآید. این فیلم
کوتاه نگرانیهایی که از لحاظ موضوعی ایجاد کرده بود، اما با وجود این نوید
آینده روشنی برای این فیلمساز جوان میداد. این فیلمها مضامینی داشت که
بعدها در فیلمهای بلند اول او مانند خیابانهای پایین شهر نمود چشمگیری
یافت؛ زندگی پرازدحام خیابان نیویورک که موسیقی پس زمینه الکتریک راک، مرد
نقش اول قصه را به موازات دردسرهایش همراهی میکرد. معلوم بود اسکورسیزی
دغدغههای اجتماعیاش را از همان سالهای آماتوری و دانشجویی دنبال میکرد.
در سال 1968 در انگلستان تعدادی فیلم تبلیغاتی میسازد و بعدا از سال 1968
تا 1970 در دانشگاه نیویورک به تدریس فیلمسازی مشغول شد. در سالهای دهه
70 او و فرانسیس فورد کاپولا، برایان دی پالما، جورج لوکاس و استیون
اسپیلبرگ با یکدیگر آشنا شدند که بعدها در ادبیات سینمایی به بچههای
بداخلاق سینما مشهور شدند. نکته جالب این بود که برایان دی پالما، رابرت
دنیرو را به اسکورسیزی معرفی کرد و از آن زمان بود که این دو رابطه نزدیکی
برقرار و در چندین پروژه سینمایی با یکدیگر همکاری کردند. در سال 1972 از
سوی راجر کورمن برای کارگردانی فیلم باکس کاربرتا انتخاب میشود و به این
ترتیب به شکلی جدیتر وارد عالم حرفهای سینما میشود. این فیلم البته یک
فیلم تجاری بود که مجالی برای بروز خلاقیتهای اسکورسیزی جوان باقی
نمیگذاشت. جان کاساویتس پس از تماشای این فیلم به اسکورسیزی پیشنهاد کرد
که به دنیای شخصی خود برگردد و فیلمهایش را از دل آن بیرون بیاورد و
اینگونه بود که خیابانهای پایین شهر (1973) ساخته شد. با این فیلم
استعداد تازهای به دنیای سینما معرفی شد. «خیابانهای پایین شهر»، داستان
کوتاه و ایتالیاییواری از تبهکاری، خیانت و خشونت است؛ درباره تبهکارانی
با شمایلی زنده و واقعی که بهرغم خلافکاری در بند رفاقتهایشانند. همکاری
اسکورسیزی و رابرت دنیرو نیز با همین فیلم آغاز شد. اسکورسیزی بعد از
«موفقیت خیابانهای پایین شهر»، «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» را در سال
1374 کارگردانی کرد که موضوعی زنانه داشت. آلن برستین برای بازی در این
فیلم اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را نصیب خود کرد. اسکورسیزی
در سال 1976 یکی از مهمترین آثارش، «راننده تاکسی» را ساخت. راننده تاکسی
به رنجهای درونی سرباز نیروی دریایی آمریکا، تراویس بیکن میپردازد که
بعد از بازگشت از جنگ، شغلی به عنوان راننده تاکسی برای خود دست و پا کرده
است. تراویس شبها خوابش نمیبرد و به همین دلیل عمدتا در شیفتهای شب و در
خیابانهای کثیف و پرمفسده کار میکند. فیلم ناهنجاریهای روانی جامعه
شهری و بزههای پنهان و آشکار جامعه بعد از جنگ ویتنام در آمریکا را چون
کابوسی به نمایش میگذارد. شیوه کارگردانی او در این فیلم بسیار مورد تقدیر
قرار گرفت تا آنجا که نخل طلای سال 1976 را از جشنواره کن دریافت کرد و
نامزد 4 جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم شد. در عین حال اسکورسیزی با
راننده تاکسی از همکاری فیلمنامهنویسی برخوردار شد که خود بعدها نشان داد،
مضامین اجتماعی دغدغه اصلی او به شمار میآید؛ پل شریدر که بخش مهمی از
توفیق راننده تاکسی، به فیلمنامه مستحکم او برمیگردد. فیلم
بعدی اسکورسیزی، «نیویورک نیویورک» نام داشت که در سال 1977 روی پرده رفت.
این اثر تا حدی موزیکال بود که البته در گیشه بشدت شکست خورد. اسکورسیزی
برای ادای دین به زادگاهش این فیلم را کارگردانی کرده بود که البته ناکامی
این اثر باعث شد وی دچار افسردگی و حتی اعتیاد بشود. معروف است در این مقطع
رابرت دنیرو تاثیر بسیار زیادی در متقاعد کردن مارتین اسکورسیزی برای ترک
کوکایین و ساخت یکی از بهترین فیلمهایش به نام «گاو خشمگین» داشته است.
گاو خشمگین، ماجرای زندگی جیک لاموتا، بوکسور میان وزن نیویورکی را از سال
1941 که کمکم وارد دنیای حرفهای بوکس میشود تا اواسط دهه 60 که سقوط
کرده و دیگر هیچ نشانی از قهرمانی در زندگیاش به چشم نمیخورد به تصویر
میکشد. فضاسازی اسکورسیزی از رینگ بوکس، بازی فوقالعاده رابرت دنیرو که
برای این فیلم 22 کیلو وزن اضافه کرد و نیز مضمون قوی کار، گاو خشمگین را
از نظر بسیاری از منتقدان به بهترین فیلم دهه 80 بدل کرد. (این اثر از سوی
مجله سایت اند ساوند انگلستان به عنوان بهترین فیلم دهه 80 انتخاب شد).
فیلم نامزد 8 جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد برای
رابرت دنیرو و اولین نامزدی اسکورسیزی برای بهترین کارگردانی بود. از
دیگر فیلمهای مهم اسکورسیزی در سالهای بعد میتوان به سلطان کمدی
(1983)، دیروقت (1985)، رنگ پول (1986) و... اشاره کرد که هر یک به سهم خود
نظر منتقدها را به خود جلب کردند، اما در سال 1988 با کارگردانی پروژه
جنجالی «آخرین وسوسههای مسیح» که اقتباسی از رمان معروف نیکوس کازانتزاکیس
بود، بار دیگر خود را در معرض دید رسانهها قرار داد. فیلم که به نوعی
یادآور رویکرد و دغدغههای کاتولیکی اسکورسیزی در سالها قبل بود نظر
بسیاری از کارشناسان سینمایی را به لحاظ قوت پرداخت جلب کرد، اما در عین
حال تظاهرات و اعتراضهای گستردهای هم از جانب برخی محافل کلیسایی نسبت به
زمینی ترسیم کردن حضرت عیسی(ع) در این فیلم شکل گرفت. فیلم
بعدی اسکورسیزی، رفقای خوب (1990) بود که براساس ماجرای زندگی هنری هیل
ساخته شد. هیل در بین مافیاییها بزرگ شد اما در نهایت به پلیس کمک کرد و
ضد مافیا شهادت داد. اسکورسیزی بعد از آن در سال 1991 اقتباسی از فیلم
معروف جی لی تامپسون با نام «تنگه وحشت» را انجام داد. او در این فیلم،
مولفههای شخصیاش را با معیارهای هالیوود درهم آمیخت و یکی از پرفروشترین
آثارش را ارائه کرد. فیلم بعدی اسکورسیزی با نام کازینو (1995) باز درباره
تبهکاریهای مالی بود؛ موضوع پولشویی در ضمن فعالیتهای یک صاحب کازینو با
دردسرهایی در زندگی خانوادگیاش. کاندون (1997) فیلم دیگر او بود که
ماجرای سرزمین تبت و رهبر مذهبیشان، دالائی لاما را در خلال پیوستن تبت به
چین کمونیسم، روایت میکرد. از اپیزودی در مجموعه داستانهای نیویورکی و
نیز فیلم «احضار مردگان» که بگذریم، اسکورسیزی در «دارو دسته نیویورکیها»
(2002) سراغ ماجرایی تاریخی درباره چگونگی ساخته شدن نیویورک بعد از
خونریزیهای محلی بین ساکنان مختلف آن میرود. او این اثر چشمگیر را با
بودجهای بالغ بر 100 میلیون دلار ساخت که نامزد چندین اسکار هم شد از جمله
بهترین فیلم، بهترین بازیگری و بهترین کارگردانی. همکاری اسکورسیزی با
لئوناردو دیکاپریو از این فیلم شروع شد که برای هر دوی آنها امتیازهای
زیادی داشت. اما بعد از آن که فیلم نهچندان موفق «هوانورد» را در 2 سال
بعد میسازد، سرانجام سر فیلم درخشانش یعنی «جداافتادگان» روی سن اسکار رفت
تا از دست دوست قدیمیاش استیون اسپیلبرگ جایزهاش را بگیرد. سینمای
اسکورسیزی سرشار از مولفهها و دستمایههای ویژهای که ریشه در همان
فیلمهایی که او در کودکی به تماشایشان نشسته، دارد. قهرمانها یا ضد
قهرمانهای تنها و جدا افتاده از محیط اطراف که دیدگاهشان نسبت به زندگی با
دیدگاه آدمهای دور و برشان فرق دارد و اساسا درام داستان از همین تفاوت
دیدگاهها شکل میگیرد. قهرمانان فیلمهای اسکورسیزی و بلاتکلیفی آنها
تماشاگر را به یاد شخصیتهای فیلمهای دهه 1940 یا 1950 سینمای آمریکا
میاندازد. تماشای فیلمهای کلاسیک سینماشناختی دقیق از اصول روایی این
سینما را برای او به ارمغان آورد و بخش عمدهای از مهارت اسکورسیزی در تسلط
بر ژانرهای سینمایی و ترکیب آنها به همین مساله برمیگردد. فیلم اخیر او
«جزیره شاتر» حاکی از همین حقیقت است که اسکورسیزی هنوز در 68سالگی استادی
زبردست در داستانسرایی و خلق پیچیدگیهای روحی بشری در میانه آن است.
بعد از یک قرن و نصفی POLLYWOOD به روز شد....
بشتابید رفقا
عرض خیر مقدم پیشاپیش
سلام وبلاگ قشنگی داریدخوشحال می شم وبلاگ منوبه اسمILOVEYOU117لینک کنیدوبه من خبربدیدوبلاگ شماروبه چه اسمی لینک کنم.
کامل ترین بیوگرافی سلطان در هالیوود ۲۱ منتظرتم
اسکورسیزی مرد تمام نشدنیه هالیووده و متاسفم که گلدن گلاب.....بهتره دربارش حرف نزنیم چون کلافه میشم
سبز باشی
سلام خوبی








اصلا منو یادت میاد
نه به خدا باور کن نه ... !!!!!!!!!!
ولی من شما رو فراموش نمی کنم
یه دو سه بار نظر گذاشتم جواب ندادی
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی ممنون از کم لطفیتون
واقعا ممنون به همراه تشکرات ویژه مخصوص شما
بای بای
دوس داری سر بزنی بد نیست ممنون بای بای
ممنون از اینکه سر زدی