مارلون براندو در نقش دون کورلئونه در «پدرخوانده» (فرانسیس فورد کاپولا)، همفری بوگارت و انیگرید برگمن در «کازابلانکا» (مایکل کورتیس) در نقشهای ریک والزا، آدری هپبورن در فیلمهای بیلی وایلدر، رابرت دونیرو در فیلمهای اسکورسیزی تا نمونههای متاخری چون مورگان فریمن و براد پیت در «هفت» (دیوید فینچر)، کایرا نایتلی در «تاوان» (جو رایت)، نیکول کیدمن و تام کروز در «چشمان کاملا بسته» (استنلی کوبریک)، جودی فاستر در «اتاق وحشت» (دیوید فینچر)، خاویر باردم در «جایی برای پیرمردها نیست» (برادران کوئن)، نوامی واتس و بنچیو دلتورو در «21 گرم» (آلخاندرو گونزالس اینیاریتو) و... در این میان آنچه بازیگران را ماندگار و نقشها را ماندگارتر میسازد، انتخاب صحیح آنها، درک و فهم خود شخصیت توسط بازیگر و راهنمایی بازیگر و هدایتشان. نمونهها به قدری فراوانند که خود میتوانند فهرستی بلند بالا را به خود اختصاص دهند، آنچه تحت نام بازیگران و نقشها در رایگیریها متداول و مرسوم است از همین ویژگی، عجین شدن و تلفیق بازیگر و نقش سرچشمه میگیرد.
در سینمای امروز تقریبا اکثر انتخابها و آنچه به اصطلاحCasting نامیده میشود، تا حد زیادی درست و بجا صورت میگیرد، اما در دورانی که از آن به عنوان سینمای کلاسیک یاد میکنند و بازیگری نه یک فن و تکنیک که اساسا کشف استعدادها و ستارهها به حساب میآمد، بودند بازیگرانی که تحصیلات آکادمیک در زمینههای هنری داشتند و میدانستند باید فنون و تکنیک را با هنر ترکیب کرد و از خلال آن نقش را آفرید و به روی پرده آورد. مارلون براندو، ریچارد هریس، چارلتون هستون، آلبر فینی، آلن بیتس، جک نیکلسن و... از این گروه به شمار میروند. بازیگرانی که در غالب آثار سینمایی جایگاه خاص خود را یافتند و در کنار بسیاری دیگر در آن روزگار به اسطورههایی بدل شدند که تکرار نشدنی محسوب میشوند؛ مارلنه دیتریش، اورسن ولز، جوزف گاتن، جیمز استیوارت، سوزان هیوارد، ویوین لی، سرلارنس اولیویر، آدری هپبورن، کاترین هپبورن و... .
***
بدون تردید نام «لارنس عربستان» نیز تداعیگر
موسیقی جاودانه موریس ژار، کارگردانی دیوید لین و بازیهای درخشان الک
گینس، آنتونی کوئین، جک هاوکینز، عمر شریف، کلود رینز و البته پیتر اوتول
در نخستین نقش مهمش است. نقشی که با آن پیتر اوتول به سرعت به بازیگری
پرآوازه بدل شد و سبب شد تا اوتول پس از آن موفقیت مهم دیگر نتواند به
راحتی در هر نقش و اثری ظاهر شود، گاه کارنامه کاری بسیاری از افراد را
باید کمی جابهجا کرد تا راه و مسیر پیشرفت آنها دچار خلل نشود، نمونه بارز
چنین فردی اورسن ولز با اثر معروفش «همشهری کین» است. در مورد اوتول نیز
این واقعیت انکارناپذیر وجود دارد، او با اولین حضور جدیاش، بازی قدرتمندی
ارائه داد و با آن که در کنار ستارههای مشهوری به ایفای نقش پرداخت به
مرد اول اثر دیوید لین در عرصه بازیگری تبدیل شد. اوتول برای آن که شباهت
بیشتری به لارنس پیدا کند، جراحی کوچکی روی بینی خود انجام داد. چهره اوتول
چهرهای به اصطلاح سرد است، رنگ روشن پوست و مو و چشمهای روشن، اما نگاه
نافذ و میمیکهای خاص اوتول شخصیت او را در فیلمها به کاراکتری هوشمند،
جدی، عمیق نزدیک و شبیه میکند. به طیف متفاوت نقشهایی که ایفا کرده
نگاهی گذرا بیندازید از نقش تی.ای. لارنس در «لارنس عربستان» تا معلمی
خجالتی در «خداحافظ آقای چیپس» (هربرت راس)، هنری دوم در «بکت» (پیتر
گلنویل)، هنری دوم در «شیر در زمستان» (آنتونی هاروی) و معلم عجیب و غریب
امپراتور چین در «آخرین امپراتور» (برناردو برتولوچی)، حضور اوتول در هر
یک از فیلمها متفاوت و با نقشآفرینی منحصر به فردی همراه است. او با آن
که
2 بار در نقش هنری دوم در 2 فیلم حضور پیدا میکند، شخصیت هنری دوم
را براساس آنچه در فیلمنامه است هستی میبخشد، اوتول در قالبهای متفاوتی
فرو میرود که از شخصیت واقعیت خود او بسیار دورند؛ به بیانی اوتول در هر
بار نقشآفرینی از جهان و هستی و خود فاصله گرفته و وارد دنیا و هستی دیگری
میشود که قرار است آن را جان بخشد و عرضه کند.
صورت استخوانی
اوتول، گونههایی کمی برجسته که بالطبع فرورفتگی زیرگونهها را بیشتر نشان
میدهد، چهره او را به نوعی متفکر و جدی ترسیم میکند، نگاه نافذ و
کاملا هوشمندانه او با میمیکهای صورتش، بالا بردن ابروان، اخم کردن،
لبخندهای محو، تعجب و باز کردن دهان و... به علاوه استعداد و فهم درست او،
اوتول را به بازیگری صاحبسبک و خلاقیت نزدیک کرد. گو این که حضور او در
فیلمهایی که به گونهای هنری محسوب میشوند کمرنگ و محو است، اما در آثار
به اصطلاح باشکوه اوتول شخصیتی کاملامتفاوت را به تصویر میکشد، شخصیتی
عمیق، روشنفکر، فهیم و تا حدی مرموز و دور از دسترس. قد بلند، وزن کم و
خمیدگی او نیز از دیگر ویژگیهایی است که در سالهای اخیر به او نوعی جاذبه
و وقار بخشیده، مردی که در تمام دوران کاری و حرفهای خود سعی داشت حتی در
نقشهای فرعی و دوم نیز همچنان به بازیگری بیندیشد و نقش اول و دوم را
فراموش کند و متاعی را عرضه کند که در جای جای اثر درون شخصیت و همراهش، او
یعنی اوتول را به یاد مخاطب اندازد.
***
پیتر سیموس اوتول متولد دوم آگوست 1932 در کاونتی
گالوی ایرلند، از پدری ایرلندی و مادری اسکاتلندی. اوتول در لیدز انگلستان
رشد کرد، پدرش در آن زمان شرطبندی میکرد. در اوایل نوجوانی اوتول به کار
خبرنگاری پرداخت و سپس تئاتر و دنیای شگفتانگیز آن را کشف کرد و در 17
سالگی جذب تئاتر شد.
به مدت 2 سال نیز گوینده رادیویی نیروی دریایی
سلطنتی بود و در نهایت تصمیم گرفت به آکادمی هنرهای دراماتیک وارد شود جایی
که آلبر فینی، آلن بیتس و ریچارد هریس ازجمله همدانشگاهیهای وی به شمار
میرفتند. در سال 1962 دیوید لین او را برای نقش تی.ای. لارنس از بین دیگر
کاندیداهای ایفای نقش یعنی مارلون براندو و آلبر فینی انتخاب کرد و لارنس
عربستان نقطه اوج بازیگری اوتول جوان شد؛ نقطهای که کار اوتول را در
انتخابها و مسیر بعدی حرفهایاش به رغم موفقیت و اوج، دشوار کرد. وی 8
بار کاندیدای دریافت جایزه اسکار شد و نهایتا در سال 2003 اسکاری افتخاری
برای یک عمر فعالیت را از آن خود ساخت. در دهه 70 یعنی اوج درخشش و
تواناییاش به جهت ابتلا به سرطان معده مجبور شد مدتی کار بازیگری را کنار
بگذارد و پس از بهبودی با بدلکار در سال 1980 بار دیگر به عالم سینما
بازگشت، اما دیگر از آن جذابیتهای فیزیکی و تواناییهای بدنی خبری نبود،
اوتول به یکباره درهم شکسته و نسبت به سن خود بسیار فرتوتتر به نظر
میرسید. حال چهره او نیز باعث شده بود که نقشها و قالب دیگری را بپذیرد؛
نقشهایی بسیار فراتر از خویشتن را.
اوتول در دسامبر 1959 با شان
فیلیپس بازیگر ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر به نامهای پت و کیت
هستند. این زوج در سال 1972 از یکدیگر جدا شدند و پسر اوتول به نام لورکان،
فرزند کارن براون مدل است.
اوتول در تمام طول زندگی حرفهایاش به
دنبال کسب تجارب جدید بر روی صحنه تئاتر بود. جایی که کار خود را از آنجا
آغاز کرده بود وی بسیاری از دشوارترین نقشهای نمایشنامههای شکسپیر را
بازی کرد و اجرای خود از پیگماسیون (برنارد شاو) را در برادوی به روی صحنه
برد. اوتول دو جلد از اتوبیوگرافی سه جلدیاش را در سالهای اخیر منتشر
کرده که به زعم خوانندگان بسیار جذاب و خواندنی است و عرصههای متفاوتی از
زندگی، کار، بیماری، سیاست، تجارب و... را شامل میشود.
وی در بیش
از 50 فیلم حضور داشته و در آثار تلویزیونی نیز از سال 1956 تا 2008 به
ایفای نقش پرداخته و به خاطر صدای به یاد ماندنیاش نیز در تعدادی از آثار
از صدای اوتول استفاده شده است. در آخرین اثر سینمایی تولید شده به نام
Stardust، نقش شاه را ایفا میکند. آخرین فیلمی که نام او را بار دیگر بر
سر زبانها انداخت، فیلم «ونوس» بود که در نقش موریس بازی کرد و کاندیدای
دریافت جایزه اسکار شد. در فیلمی این بار کمدی و البته تاثربرانگیز. راست
است: دلقکی که میخنداند خود غمگینترین است!