هوارد وینچستر هاوکس یا آنطور که در تاریخ سینما او را میشناسیم، هوارد هاوکس یکی از فیلمسازانی است که بی اغراق شماری از سرشناسترین آثار کلاسیک تاریخ سینما را کارگردانی کرده و در دهه پنجاه میلادی از سوی منتقدان جوانی که نشریه «کایه دوسینما» را پیریزی کردند، به همراه چند تن از کارگردانهای دیگر در سینمای امریکا، مورد توجه قرار گرفت و نامش در میان کارگردانهای مولف آمد و آثارش از این منظر تحلیل شد و در کنار بزرگانی مانند هیچکاک، فریتس لانگ، بیلی وایلدر و چاپلین در فهرست «مولفترین» کارگردانهایی قرار گرفت که آندرو ساریس منتقد سینمایی نشریه ویلج وویس و یکی از نامآورترین منتقدان مولفگرا، آنها را ساکنان پانتئون سینمایی خود اعلام کرد.
اما او از سوی پارهای از
منتقدان بریتانیایی خصوصا نویسندگان نشریه سایتاندساوند نادیده گرفته شد.
با این حال یان کامرون و رابین وود که در نشریه مووی قلم میزدند او را
یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینمای جهان میدانستند. او هیچوقت
جایزه اسکار را کسب نکرد، اما سال 1942 برای کارگردانی گروهبان یورک نامزد
دریافت جایزه بهترین کارگردان بود که آن را دریافت نکرد. در 1975 یک اسکار
افتخاری به او اهداء شد. هاوکس تقریبا در ژانری فیلمساخته است. ژانر
«نوار» خواب بزرگ (1946) با بازی همفری بوگارت و همسرش لورن باکال، بر اساس
رمانی به همین نام اثر ریموند چندلر پلیسی نویس مشهور، وسترن، رود سرخ
(1948) با حضور جان وین و مونتگمری کلیفت و ریوبراوو (1959) با بازی جان
وین، دین مارتین و آنجی دیکنسون (که در واقع نقیضهای بر فیلم ماجرای
نیمروز ساخته فرد زینهمان است. در فیلم زینهمان، گاری کوپر به عنوان
کلانتر شهری کوچک که تبهکاری قدیمی، دارد برای کشتنش میآید، به همه ساکنان
شهر متوسل میشود تا از او حمایت کنند اما هاوکس اعتقاد داشت که یک مرد
زمانی که در مخمصهای گیر میکند؛ نه تنها به هیچکس التماس نمیکند و کمک
نمیخواهد، بلکه یکتنه از عهدهمشکلی که دارد بر میآید. این کاری است که
جان وین در نقش کلانتر یک شهر کوچک انجام میدهد) ژانر جنگی، گروهبان یورک
(1941) با شرکت گاری کوپر، در مورد جنگ جهانی اول، فقط فرشتهها بال دارند
(1939) با شرکت کری گرانت و جین آرتور، ژانر گنگستری، صورت زخمی (1932) با
بازی پل مونی که در دهه 1980 الیور استون آن را با حضور آل پاچینو بازسازی
کرد) کمدی، بزرگ کردن بیبی (1938) با بازی کری گرانت و کاترین هپبورن، کمدی
بیوقفه یا اسکروبال، قرن بیستم، با حضور جان باریمور و کارول لمبارد
(1934) تاریخی، سرزمین فراعنه (1955) با بازی جووان کالینز، او حتی فیلمی
به نام هاتاری! (1962) در مورد شکار حیوانات در آفریقا با بازی جان وین
ساخته است.
او در 30 می1896 در ایالت ایندیانا به دنیا آمد که پس
از تولد برادرش کنث، خانواده او به ویسکانسین نقل مکان کردند. او در
دانشگاه رشته مهندسی مکانیک را انتخاب کرد و سال 1918 و تا یک سال بعد در
ساخت نخستین فیلمهای تاریخ سینما همکاری داشت. پس از پایان جنگ جهانی اول
او کارهای مختلفی را تجربه کرد. از رانندگی در مسابقات اتومبیلرانی گرفته
تا هوانوردی و طراحی در کارخانه هواپیماسازی. او سال 1924 به صنعت
فیلمسازی هولیوود روی آورد و در همان سال نخستین فیلمنامهاش با نام «عشق
پرواز با هواپیمای تک موتوره» را نوشت و سال بعد نخستین فیلمش راهی به سوی
افتخار را کارگردانی کرد. این نکته گفتنی است که او در نوشتن بسیاری از
فیلمنامههای فیلمهایش شرکت داشته اما به طور رسمی در تیتراژ این فیلمها
نام او به عنوان همکار فیلمنامهنویس ذکر نشده است. هاوکس در 1928 هشت
فیلم صامت ساخت و بر خلاف بسیاری از دوستان فیلمسازش بیآنکه مشکلی با
سینمای ناطق داشته باشد، سراغ ساخت این نوع فیلمها رفت و پارهای از
بهترین آثارش را ساخت. مشخصه کار او در سینمای ناطق سرعت ادای دیالوگهاست.
در واقع هاوکس هر دیالوگی را زیر دیالوگ بعدی قرار میداد و به این ترتیب
ریتم دیالوگها چیزی شبیه به شلیک بیوقفه یک مسلسل میشد! این فشردگی در
بیان دیالوگها با لحن گفتاری زبان انگلیسی مردم امریکا، به شدت همخوانی
داشت و به این دلیل آنها از آثار او استقبال میکردند. در فیلم آتش پاره
(1941) تضاد آشکار زبان کوچه و بازاری بابارا استانویک در مواجهه با زبان
شسته رفته گاری کوپر و دوستان پروفسورش، وجهی کمیک و البته مورد پسند
تماشاگر ایجاد کرد و ریتم فوقالعاده سریعی به این فیلم و دیگر آثار کمدی
هاوکس داده است. این نوع دیالوگها در بسیاری از فیلمهای او مورد استفاده
قرار گرفته است، از جمله منشی مخصوص او، در ایران: دختری به نام جمعه،
(1940) با بازی کری گرانت و روزالیند راسل، داشتن و نداشتن (1944) براساس
رمانی به همین نام اثر ارنست همینگوی (که گفته میشود رفاقت او و همینگوی
چند ماهی بر سر این فیلم به هم خورد، چرا که هاوکس گفته بود که میخواهد
بدترین اثر همینگوی را به فیلم برگرداند و عملا داستان آن را کاملا
دستکاری کرد.)
هاوکس کارگردان را فردی میدانست که نباید
تماشاگرش را عصبی کند و دائما خودش را به رخ بکشد. او اعتقاد داشت که هر
صحنه باید به خوبی کارگردانی شود. احتمالا به همین دلیل است که در خواب
بزرگ تقریبا مشخص نمیشود که همه اتفاقهایی که در طول فیلم رخ میدهد و
فیلیپ مارلو را به دنبال خودش میکشاند؛ زیر سر چه کسی است. سبک کارگردانی
او عاری از تکلف و سرراست است و با بهرهگیری از دیالوگهایی طبیعی که در
دهان شخصیتها جای میگیرند، تماشاگر را با فیلم همراه میکنند. بعدها این
خصیصه بر فیلمسازانی مانند رابرت آلدریچ، جان کارپنتر و کونتینو
تارانتینو، اثر گذاشت. از سوی دیگر، دوربین هاوکس ترجیح میدهد میدان کار
را در اختیار بازیگر قرار دهد تا این که دائما حضورش را به تماشاگر اعلام
کند. شاید به همین دلیل هاوکس به خوبی از شماری از بهترین بازیگران سینمای
کلاسیک بازی گرفته است. کاترین هپبورن، جین راسل و آن شریدان، بهترین
بازیها را در کمدیهای او داشتهاند. کری گرانت و جان وین هر یک پنج بار
با هاوکس همکاری کردهاند و بهترین نقشهایشان را در آثار او بازی
کردهاند. هاوکس ترجیح میدهد که دوربین زاویهای خنثی داشته باشد و هم سطح
با چشم تماشاگر گویاترین بخشهای حضور فیزیکی بازیگر در مقابل دوربین را
ثبت کند. ساریس اعتقاد دارد که کمتر کارگردانی مانند او میتواند
قابلیتهای فیزیکی بازیگران را به تمامی کشف کند.
منتقدان مولفگرا در آثار هاوکس درونمایه رفاقت مردانه و دنیایی عاری از حضور قدرتمندانه زنان را تشخیص دادهاند.
در
چنین دنیایی این مردان هستند که هم باید خود را به یکدیگر اثبات کنند و
هم در مواجهه با طبیعت بیرحمی که آنها را فراگرفته، گلیم خود را از آب
بیرون بکشند. در داشتن و نداشتن این هری مورگان است که باید تمامی بار
حوادث را به تنهایی به دوش بکشد (هاوکس حتی نمیپذیرد قهرمان فیلمش که در
داستان همینگوی یک دستش را در مبارزه با ماموران آن سوی آبها از دست داده،
ضعف جسمانی داشته باشد، برای همین دست مورگان در «نسخه» هاوکس سالم است)،
او هرگز ترسی به دل راه نمیدهد. وقتی نازیها پاسپورت و پولی را که به او
تعلق دارد، ضبط میکنند، عکسالعملش توا‡م با دهانکجی به آنهاست. مورگان
بیآن که دل در گرو مبارزان داشته باشد، میپذیرد به آنها کمک کند. او فقط
به دنبال این است که ابتدا خودش را به خودش و سپس خودش را به جهان پیرامونش
ثابت کند. مورگان حتی پا را از دیگر قهرمانهای آثار هاوکس فراتر میگذارد
و در دنیای رفاقت حاضر است دوستش ادی را تحقیر کند. اما این تحقیر در واقع
در حکم ضربهای بیدارکننده به ادی است تا قدر خودش را بداند. ادی مردی
واداده است. او برای نوشیدن حاضر است هر نوع خفتی را بپذیرد. در صحنهای از
فیلم مورگان به او سیلی میزند. (مابهازای درخشان این سکانس در ناخدا
خورشید تقوایی نیز تأثیرگذار است اما در وجهی بومیتر و برای ما آشناتر.
عکسالعمل ملول نسبت به سیلی «کاپیتان» بعد دیگری از رفاقت این دو را به
تصویر میکشد که به شدت«اینجایی» است) هرچند ادی از این حرکت مورگان آزرده
میشود و مری برانینگ (لورن باکال) نیز به مورگان اعتراض میکند. اما
واکنش مورگان خودداری از ذکر دلیل اصلی کارش است. او نمیخواهد شاهد خواری
یک «مرد» باشد. در خواب بزرگ نیز فیلیپ مارلو، باآن که به نوعی تحتتأثیر
ویوین دختر بزرگ ژنرال است، اما در پایان این اوست که به عنوان حامی این
دختر، پرونده را مختومه میکند. در ریوبراوو به عنوان یکی از این آثار
کلیدی هاوکس که به خوبی درونمایه رقابت و اثبات مردانگی را در دل داستانی
آشنا و فیلمی وسترن، پرورش داده، کلانتر چانس (جان وین) مانند قهرمانان
واقعی وسترن، آدمی تنهاست دستیار پیرش استامپی (والتر برنان) پیرمرد از کار
افتادهای است که نمیتواند یک تکیهگاه برای چانس محسوب شود. دود (دین
مارتین) نیز چنین است. او پیش از آن که برای چانس یک یاور باشد به دنبال
اثبات مردانگی و هویت بیرونی خود است. در این میان حتی فدرز (آنجی دیکنسن)
را هم نمیتوان یک یاریرسان دانست. چانس اما، کمک هیچکسی را نمیخواهد.
او در این بلبشو که هر لحظه جانش را تهدید میکند، بیش از آن که به دنبال
یاری گرفتن از دیگران باشد به فکر این است که از دستیارش دود اعاده حیثیت
کند و او را به دنیایی بازگرداند که به عنوان یک مرد سالها از آن فاصله
گرفته و خواری و ذلت را گردن نهاده است. هوارد هاوکس در 26 دسامبر 1977
درپالم اسپرینگ کالیفرنیا درگذشت.